حسین حسین ، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

ادم برفی کوچولو

دندون درد پسری

سلام گل باغ زندگی...وای که اگه تو نبودی منم نبودم مامان فدای گل پسری...الاهی دورت بگردم اینروزا از دندون درد چی کشیدی بالاخره پنجشنبه شب بردیمت پیش دکتر نصیری نیا به قول خودت آقا دکتر مهربونه اقا دکتر دندونات و نگاه کرد و گفت بللللللله یکیش عصب کشی کودکان میخواد منم شدم اینجوری خلاصه تو هم از همه جا بیخبر و راحت برا خودت دراز کشیده بودی و اقای دکتر تو دهنت یه دونه پد بی حسی گذاشت و دوسه دقیقه بعدشم آمپول بی حسی برات زد و شماهم صدات درنیومد به قول آقادکتره روی مارو سفید کردی و خجالت زده مون فرمودی یه ده دقیقه ای بیرون نشستیم و اقای دکتر با کلی احترام اومد صدامون کرد و رفتیم تو  و با کلی به به و چه چه و تعریف و قربون صدقه رفتن دندونت و با...
20 مهر 1392

مهمونای دوست داشتنی

سلام گل نازم اومدم با یه عالمه تاخیر نمیدونم چرا چند وقته حس نوشتنم نمیاد الانم مجبوری اومدم اخه حیفه خاطراته این دوسه روزو برات به یادگار ثبت نکنم اره عزیزم مامان زرنگت یه هفته ای میشه خودشو کشته خونه رو مرتب و تمیز کرده واسه سه تا مهمون خیلی عزیز و دوست داشتنی که بعداز عروسیمون تو این ٩ سال دفعه ی اولی بود که میومدن خونمون عمه های بابایی جون که یکیشون از امریکا اومده بود که من واقعا عاشقشم بی نهایت ماهه ولی حیف که امریکا زندگی میکنه خلاصه چهارشنبه شب بود که با مامان جون و اقا جون رسیدن قم و اومدن خونه ی ریحانه اینا که خاله جون واسه شام زرشک پلو با مرغ و سوپ شیر عالی و دسر  گذاشته بود شبم اونجا خوابیدن و ظهرشم اونجا بودن خاله جون خورشت...
12 مهر 1392

پسرم آقاتر شده...

سلام نازنینم فدای گل پسری بشم که برا خودش آقا شده و با بابایی جونش میره بیرون الانم رفتی  با بابایی جون واسه فردا خرید کنید جیگر مامان....دیشب رفتیم مراسم خونه ی استاد بابایی جون خداروشکر مثل همیشه خیلی باصفا بود وشما هم مثل یه دسته ی گل کنار بابایی جون نشسته بودی موقع برگشتن تو حیاطشون درخت انجیر داشتن و شما هم که عشق انجیر...دایی امیرم بغلت کرد تو هم یه دل سیر انجیر چیدی و بعدشم ازاونجا رفتیم حرم خیلی شلوغ بود وخیلی هم با صفا زیارت کردیم و برگشتیم خونه راستی دیروزم بعد از دو هفته اصرار منو بابایی جون رضایت دادی بری ارایشگاه از اونجا هم رفتین کارواش... امروزم از صبح پاشدم کارام و کردم و تقریبا ساکارو نیمه تموم بستم تا انشاالله فردا صب...
11 شهريور 1392

ویروس و...

سلام گل نازم...خدا قوت به سه تاییمون که هنوز بااین ویروس داریم میجنگیم ولی اینقدر ضعیف شدیم که فایده نداره حالا بگذریم...تودوراهی موندیم بدجووووووووووور از یه طرف به اقاجون اینا قول داده بودیم بریم پیششون از یه طرفم میخواستیم واسه عروسی بریم گنبد ولی این مریضیه بدجور بدقولمون کرد دیگه پیش اقاجون اینا نمیریم ولی احتمالا عروسی بریم اخه اصلا دلم نمیاد که نریم اخه عروسی یه دونه پسرعمومه با اخرین دختر عمه ام خیلی حال میده ازاونطرفم اینقدر بی حال شدیم که اصلا نمیدونم میخواییم چیکار کنیم فرداشبم شهادت امام صادق که پیشاپیش تسلیت میگم دعا میکنم هممون از پیروان واقعی حضرت باشیم انشاالله.... استاد بابایی خونشون مراسم داره ماهم دعوتیم که دختر استاد بابا...
9 شهريور 1392