حسین حسین ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

ادم برفی کوچولو

سلام خداجونم

1392/1/30 5:57
نویسنده : مامانی
183 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خدا جونم خدای خوب و مهربونم...خدا جونم چند وقته ازت خیلی دورم...قربون خدایی کردنت که به منه بنده ی نا چیزت نگاه نمیکنی و تو کار خودتو میکنی...دلم میخواد برم یه جای ساکت یه جایی خیلی دور یه جایی که هیچ صدایی توش نباشه فقط صدای موج دریا به گوشم بخوره من چشمام و ببندم فقط و فقط به ارامش امواج دریا گوش بدم دلم میخواد حرف نزنم فقط سکوت کنم و سکوت دلم میخواد نبینم دلم میخواد...خدایا خسته ام خسته از این زندگی بی معنی و تکراری حرفای تکراری شنیده های تکراری گفته های تکراری و حتی بعضی چهره های تکراری...دلم میخواد هیچی نخورم و هیچی ننوشم تا سبک مثل پروانه باشم دلم میخواد خنک باشم مثل یخ دلم میخواد ابی باشم مثل دریا...خدا جونم منو ببخش که تموم نعمتات و نادیده گرفتم و ناشکری میکنم چکار کنم خسته ام خسته...خسته از حرفای معنی دار نگاه های معنی دار رفتار معنی دار...خسته ام از دورویی چند رنگی بی صداقتیه ادما...قراره به کجا برسیم قراره کجارو بگیریم چرا اینقدر از هم دوریم از هم دلزده ایم...خداجونم به من یه ارامش بده یه قلب صاف بده این تلاطم منو از بین ببر تا بتونم بندگی کنم...خداجونم ازت خجالت میکشم ازت شرم دارم من برات بندگی نکردم ولی تو...خداجونم تو خودت خوب میدونی...دلم میخواد اه بکشم و افسوس بخورم برای فرصتایی رو که از دست دادم عزیزایی رو که دوسشون داشتم و از دستشون دادم شادابی و سرحالیمو که از دستش دادم وقتام و حرفای نگفتمو جاهای نرفتمو ووووووووووخیلی چیزای دیگه که الان فایده ای نداره جز اه کشیدن و حسرت خوردن!!!!!!!!!!!!!خدا جونم من بنده ی نا شکری نیستم از این همه نعمتای بی دریغت بی نهایت سپاسگذارم ...از اینکه به من جسم سالم دادی مادر مهربون دادی همسر مومن و فداکار و مهربونی دادی فرزند سالم و انشاالله صالح دادی خواهر و برادر های دلسوز دادی دختر عمو های عزیز و مهربون دادی که مثل یه خانواده ایم با هم حرف میزنیم درد و دل میکنیم با هم میخندیم و گریه میکنیم تو غم و شادیه هم شریکیم و...خداروشکر...دوستای خوب دادی جاری های خوب دادی که مثل خواهریم باهم وخیلی چیزای دیگه که زبان من و قلم من قاصرند از بیانش خدایا هزاران بار شکرت...عزیزم دستم و بگیر...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان نفس طلایی
30 فروردین 92 13:07
سلام عزیز دلم خوبی؟ رحمت بودین واسمون گلم ... تازه پیش ما هم که نیومدین درست و حسابی .... بازم از این کارا بکنین خوشحال میشیم ... چی شده خواهری ؟ چرا دلت گرفته ؟ گرچه که خودت از حال دل منم خبر داری .... انشالله خود خدا یه نگاه ویژه بهمون داشته باشه و قلبمون رو سرشار از خودش کنه .. سرشار از مهر و عشق .... الهی خودش دلمون رو دریایی و بزرگ کنه ... خدا ............. شکرت ..
مامان ریحان جیگر
3 اردیبهشت 92 7:38
انشاءالله که دست پر از مهر و لطف الهی همیشه رویسر هممون باشه.... التماس دعا
انسیه
11 اردیبهشت 92 23:51
عزیز دلم قربون اون دل مهربون و قشنگت.از این فاصله همیشه به یاد شما هستیم.انشا...خداوند به همه ما کمک کنه.


فدای تو بهترینم...دوست دارم عزیییییییییییییییزم...بوس
آمنه
11 اردیبهشت 92 23:52
خیلی دوست دارم مهربونم


فدای تو نازنینم...بوس بوس بوووووووووووووووس....