مهمونی
سلام کوچولوی نازنینم...دیروز حسابی خسته شدی از بازی کردن و شعر حفظ کردن یه شعر جدید یاد گرفتی:مرغ دلم راهی قم میشود...اینقدر ناز میخونی که نگو دیشب یه عالمه مهمون داشتیم همه اومده بودن عید دیدنی ههههههههههههه اخه توعید که ما نبودیم بعدشم ایام فاطمیه بود برا همین تاخیر افتاد...خلاصه تو هم کلی بازی کردی...الانم بیهوش گرفتی خوابیدی...دورت بگردم کوچولوی شیطون من...راستی بابایی چند وقته حسابی رفته تو نخ من اصرار داره برم برات یه نی نی ناز مثل خودت بخرم منم که هی انکار هههههههههههه تو هم هر چی که داری و به دردت نمیخوره و خوشت نمیاد میگی بزاریم برا نی نیمون بیچاره اون نی نی که قراره بیاد...دوست دارم قند عسلم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی