حسین حسین ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه سن داره

ادم برفی کوچولو

خاطرات عید

1391/2/3 6:09
نویسنده : مامانی
149 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دردونه من خوفی الان که دارم برات مینویسم داری خر و پف میکنی فدات که اینقدر ناز خوابیدی  خوابمیخوام برات از عید بنویسم که چقدر بهمون خوش گذشت بیست وهفتم اسفند رفتیم شمال با عمو معین اینا البته اونا یه روز دیرتر اومدن روزیکه رسدیم بارون میومد خیلی هوا سرد بود مخصوصا ویلای مامان جون اینا چون خودشون که نبودن بخاریا هم خاموش خلاصه یه کم قندیل بستیم تا خونه گرم شد بگذریم جوجه جون فردای اونروز که عمو اینا اومدن خیلی خوب بود از تنهایی در اومدیم ولی چشمت روز بد نبینه مادر جون یه عالمه برف اومد وما هم تا دو روز تو خونه زندونی شدیم حسابی راهبندون شده بود ولی همینه شم خوش گذشت کلی برف بازی کردیم ادم برفی درست کردیم و... بعد از دو روز رفتیم انزلی ناهار خوردیم و صدف جمع کردیم و از بازارش خرید کردیم و... فرداش رفتیم ماسوله که اصلا خوب نبود به خاطر اینکه اونجا یه عالمه گربه داره و مامان شجاعتم که اصلا از گربه نمیترسه ولی نمیدونم چرا هی هر سال میرهنیشخندفرداش یه فسنجون پر خاطره درست کردیم و رفتیم ساحل گیسوم که خیلی خوش گذشت پارک فومن و بستنی و اشم که جای خودش بعدشم برگشتیم خونمون دوباره بعد از چند روز رفتیم تهران خونه مامان جون ناهار مهمون عمو مجتبی رفتیم بیرون خوردیم البته با عمو مهدی اینا وعمو معین اینا بعدشم امامزاده صالح و برج میلاد که بازم مهمون عمو مجتبی بودیم دست عمو جون درد نکنه خلاصه اینم خاطرات عیدمون البته عروسی دختر دایی منم اون وسطا بود که خیلی خوش گذشت خیلی دوست دارم مامانی و خدا رو بیشتر ازتو بخاطر تمام نعمتهایی که بهم داده از جمله تو وبابایی خدایا ممنونتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان نفس طلایی
7 اردیبهشت 91 0:53
وااااااااااااای گفتی خاطراتش هم روح ادم و شاد می کنه واقعا بودن در کنار شما باعث خوش گذشتن اون سفر شد مخصوصا فسنجونه ... یادش بخیر .... حالا مامان بره شمال ببینیم اخرش ختم بخیر میشه یا ختم ....