یه روز خییییییییلی خوب
سلام بهترینم...سلام نانازترینم...سلام مهربونترینم...عیدت مبارک...خیلی خیلی مبارک...خداروشکر هزاران بار شکر که خوبه خوب شدی خداجونم قربونت برم که پسر گل نازم و زودی خوب کردی البته بعداز دوبار دکی بردن و چهارتا شربت و دوتا آمپول خوردن بالاخره بعداز دو سه ماه طلسم موهاتم شکست و بابایی جون بردت ارایشگاه ستاره بودی ماه شدی بعدشم رفتیم عروسی واااااااااااای که چقدر خوش گذشت مخصوصا با لباسی که خاله جون برام دوخته بود همه اینجوری بهم نگاه میکردنمنم اینجوری شدمباورت میشه وقتی میخواستیم برگردیم لباسا رو از تنمون در اووردن که برن از روش بدوزنفکرشو کن ماهم تا خونه اینجوری بودیمخلاصه بگذریم...خداروشکر عروسی به خیری و خوشی برگزار شد خیلی جالب بود یه دوماد کوچولو با یه عروس کوچولو تر با دوتا خواهر شوهر کوچولو تر تر دوساله و چهار ساله فکرشو کن فاطمه جون باید بره بچه داریایشالا که خوشبخت بشن ایشالا همه ی جوونا خوشبخت بشن...دوست دارم گل گلیه من...