روز مره گی
سلام گل ناز قشنگم...خداروشکر خیلی بهتری البته منم نمیذارم زیاد tvنگاه کنی هر روزم دوتا لیوان اب هویج و یه لیوان شیر هویج بهت میدم میخوری پلک زدنتم خیلی بهتر شده البته دکتر گفت پلک زدنت واسه تلوزیونه همش سرت و با بازی مشغول میکنم که کارتن از یادت بره 5 شنبه بردمت خونه ی مامانی خودمم با خاله فاطی رفتم بازار افتضاح شلوغ بود فقط تونستیم پارچه بخریم مابقی موند واسه فردا سه شنبه شب عروسی داریم خاله فاطی آستیناش و زده بالا واسه منو خودش دوتا لباس اسپرتیه شیکه ژورنالی دوخته البته واسه خودش هنوز کامل نشده قراره من امروز برم مبینو نگه دارم تا کاملش کنه دیروز بعداز ظهرم همین کارو کردم تا لباس من اماده شد خلاصه دست خاله جون بی بلا خدا برام نگهش داره ظهر 5 شنبه هممون خونه ی مامانی ناهار دعوت بودیم تا غروب اونجا بودیم و اومدیم خونه بعدشم شب بابایی جون مارو برد رنگین کمون کلی بازی کردیمو بهمون خوش گذشت یه بازیه جدیدم کشف کردیم که من مشتریش شدم که رابطه ی مستقیم با اعصاب ادم داره منم که ماشالابعدشم رفتیم شام و بستنی نوش جان کردیم و اومدیم خونه جمعه هم که تا لنگ ظهر خواب بودیم شب قبلش بابایی اصرار پشت اصرار که فردا از صبح بریم بیرون از شهر تا بالاخره منو راضی کرد حالا صبح ظهر شد...ظهر بعدازظهر شد نه بابا محسن جون حسابی کمبود خواب داره...خلاصه از خواب که پاشد منم حسابی سربه سرش گذاشتم که چقدر بیرون از شهر خوش گذشتامروز برا ناهارم یه پلوسبزی توپ گذاشتم و خدا فروشگاه کوثر حفظ کنه باسبزیاش الانم منتظر بابایی جونیم که بیاد ناهارو بخوریمو مارو ببره خونه ی خاله جون دوست دارم نانازیه من ایشالا که روز به روز بهتر بشیمحسن جونم عاشقتم دوست دارم بهترینم