ماهیگیر کوچولو
سلام عسلم خوبی ماهم خوبیم الان شما لالا کردی و منم پای نتم دیشب میخواستم بیام ولی خیلی خسته بودم دیروز از خونه ی خاله جونم رفتم خونه ی مامانی تا شما و بابایی بیایین دنبالم بابایی جون میگفت شما خیلی پسر خوبی بودی سوره ی قدر هم تا اخر حفظ کرده بودی به همین خاطر بابایی مارو برد پدر خوب و اقای سیب زمینی وبستنی البته به خاطر شما ما هم به یه نوایی رسیدیمبعدشم اومدیم خونه امروزم رفتیم خونه ی مامانیه من یعنی مامان جون تو اخه از بعد از عروسیه دایی امیر رفته بود شاهرود اخه اونجا یه خونه و یه باغ خیلی با صفا داره که معمولا تابستونا میره اونجا به خاطر اینکه هواش خییییییییییلی عالیه نزدیک دو ماه ندیده بودیمش رفتیم و همه هم اونجا بودن شما هم دیگه تا تونستی اتیش سوزوندی بعد از اونجا هم اومدیم خونه ی مامانی شما هم طبق معمول از راه نرسیده رفتی سراغ اکواریوم دایی امیر ما که مشغول صحبت کردن بودیم شما هم دوتا ماهی و یه لاک پشت شکار کردی و انداختی توی یه سطل وقتی دیدیمت نمیدونستیم بهت بخندیم یا تمام لباسات خیس شده بود قیافت حسابی خوردنی شده بود دایی امیر میگفت من به زور این ماهیا رو میگرم تو دیگه روی ما رو هم سفید کردی خلاصه دوتا ماهیا رو برداشتی باخودت اووردی با کللللللللللللی ذوق قربونت برم که اینقدر شیطون و با نمکی دوست دارم فرشته کوچولوی مامان